داستانک ( امید )
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین های اینترنت و آدرس shoorgashti.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

لینکهای غیر اخلاقی حذف می شوند





نويسندگان
بهترین ها و جدیدترین های اینترنت
در این وبلاگ با جدیدترین تصاویر و جدیدترین مطالب دنیای اینترنت در خدمت شما هستیم
14 دی 1389برچسب:, :: 22:55 ::  نويسنده : حسین       

شمع ها به آرامی می سوختند، فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبتهای آن ها را بشنوی.
 
 
  
اولی گفت: من صلح هستم!
 
با وجود این هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد.
 

فکر میکنم به زودی از بین خواهم رفت.
 

سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت.
 
 
*****
 

دومی گفت: من ایمان هستم!
 
 با این وجود من هم ناچارا مدتی زیادی روشن نمی مانم،
 
و معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم،
 
وقتی صحبتش تمام شد نسیم ملایمی بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد.
 
 
*****
 


شمع سوم گفت: من عشق هستم!
 
ولی آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم.
 
 مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند،
 
آنها حتی عشق ورزیدن به نزدیکترین کسانشان را هم فراموش می کنند و کمی بعد او هم خاموش شد.
 
 
*****
 


ناگهان ... پسری وارد اتاق شد و شمع های خاموش را دید
 
و گفت: چرا خاموش شده اید؟
 
قرار بود شما تا ابد بمانید و با گفتن این جمله شروع کرد به گریه کردن.
 
 
*****
 

سپس شمع چهارم گفت:
 
 نترس تا زمانی که من روشن هستم میتوانیم شمع های دیگر را دوباره روشن کنیم.
 
من امید هستم!
 

کودک با چشمهای درخشان شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد.
 

چه خوب است که شعله امید هرگز در زندگیتان خاموش نشود.
 
 چراکه هر یک از ما می توانیم
 
امید، ایمان، صلح و عشق
 
 را حفظ و نگهداری کنیم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: